نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

طنز - با توجه به اینکه همچنان در بر همان پاشنه سابق می‌چرخد و ما هیچ چیز از ارزش‌هایمان کم نمی‌شود چرا که حضور در المپیک به خودی خود، یک ارزش است، حالا سبک نوین گزارشگری در لندن 2012 را بررسی می‌کنیم.

اول: ورزشکار بد بدن!

با توجه به اینکه به تازگی گزارشگران اعزامی به لندن برای حریفان سرسخت و کارآزموده از واژه جدیدالتاسیس(!؟) یا جدید الورود «بد بدن» استفاده می کنند، پیشنهادات زیر به رییس رسانه ملی و یا رییس فرهنگستان زبان و ادب برای بررسی و اقدام عاجل! البته جای این سوال باقی است که اصلا «بد بدن» مدح حریف است یا ذم او؟ یا اینکه شکر خدا همه ورزشکاران ما خوش بدن هستند، خوب است یا بد است؟ یعنی بچه‌های ما خوش بدن هستند، باعث می‌شوند به حریفان خود امتیاز بدهند و مثل آبنبات فن بخورند؟! تکلیف چیست؟ این بد بدن اگر فحش است، مشخص کنید مراقب باشیم توی خیابان یکدفعه کسی حق ما را نخورد و ناسزا بگوید و یک آب هم رویش و ما هم مثل هویج فرنگی به او زل بزنیم. ضمنا زحمت بکشید این را هم مشخص کنید که جواب دندان شکن برای فحش «بد بدن» چیست؟

 

نام ورزش

صفت جدید

توضیح

جودو

بد لباس

طوری لباس به تن می‌کند که ورزشکار غیور ما نمی تواند گارد او را بشکند و فن بزند.

قایقرانی

بد لگن

طوری پارو می‌زند که انگار نه انگار روی لگنش نشسته، انگار روی تشک لم داده و دارد آب پرتقال می‌نوشد.

بوکس

بد خفن

اصلا یه چیزی هست که هیچ رقمه نمی‌شه توضیحش داد!

تکواندو

بد مسب
(بدمصب)

مرام ندارد وقتی ورزشکار غیور ما نمی‌تواند پایش را تا زانوی او بالا بیاورد، هی با کف پا توی صورت ورزشکار غیور ما نزند!

تنیس

بد شورت

حریف طوری لباس پوشیده که هیچ رقمه نمی‌شود او را شکست داد!

کشتی آزاد

بد ریخت

حریف اینقدر زشت است که ورزشکار غیور ما در مواجهه با او کم می‌آورد و رقابت را واگذار می‌کند و می‌گوید: فقط برو از جلو چشام دورشو!

کشتی فرنگی

بد دهن

حریف در سرشاخ حرف‌های خیلی بدی در گوش ورزشکار غیور ما می‌گوید که باعث تهییج و یا تخفیف او می‌شود.

تیراندازی

بد چشم

بدون شرح!

شیرجه

بد دماغ

حریف بدون در نظر گرفتن انحراف بینی ورزشکار غیور ما و همچنین عمل زیبایی ورزشکاره غیوره ما(!)، مثل اسب آبی نفس می‌گیرد و می‌رود زیر آب!

والیبال ساحلی

بد رنگ

حریف زیاد خوش رنگ نیست و همین باعث تضعیف روحیه و باخت ورزشکار غیور ما می‌شود.

تیروکمان

بد فهم

این صفت به خود تیروکمان ورزشکار غیور ما اطلاق می‌شود و نه حریف!

شمشیر بازی

بدکاره

حریفی که خوب کار نمی‌کند.

شطرنج

بد بخت

حریف بیچاره ‌است و ورزشکار غیور ما پوریای ولی و در نتیجه خودمان مدال را به گردن او می‌آویزیم.

بدمینتون

بد مینتون

حریف خیلی کارکشته‌اس!

ورزش زو

بد شگون

او در هر تیمی که بیافتد، آن تیم را به خاک سیاه می‌نشاند!

زیبایی مو/ بخش مردان

بد کچل

بدون رقیب، و در روز نخست طلای مسابقات را از آن خود می‌کند.

 

محسن حدادی

به نقل از خبر آنلاین 



:: برچسب‌ها: ( طنز ) ورزشکار بد بدن! , محسن حدادی , خبر آنلاین ,
:: بازدید از این مطلب : 228
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

غم نان

غم ما تیرگی آینه نیست

نه بخاریست که بر پیکره پنجره ها می رقصد

نه مه آلود هواییست که در اول صبح

نفس راحت ازو سخت شود

تاری دید !!! مگر فاجعه است ؟

که بترسیم ازان

غم ما قصه چشمان قشنگی است که در حسرت نان خوابش برد

 

مصطفی معارف 15/5/91 مترو تهران- کرج

 



:: بازدید از این مطلب : 280
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

به مناسبت تبریک لیالی عزیزو ارزشمند قدر وتسلیت شهادت عارفانه حضرت مولی(ع) تصمیم گرفتم کاری متفاوت انجام بدم شعری که در زیر می خوانید کاری ماندگار و در واقع یکی از شاهکار های سهراب است به هر دو مناسبت تقدیم می کنم

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

 

تمام گامهای مانده اش با من

 

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟  رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد


سهراب سپهری



:: بازدید از این مطلب : 203
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 18 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

"دوستانت چقــــــدر با نـَمَکـَند"

 

دوستانم که همچـو مَردُمَــــکند

فکر کردم که خالی از کـَلـَکـَند

ما زمین خــــــورده ی رفیقانیم

گر چه آنها فراری از مَحَکـــند

در رفاقت تمام قـَــــــد دو لـَکـَم

دوستانم یکی یکـــــــــی اَلـَکـَند

فکر و ذکرم بزرگـــی آنهاست

لیکن آنها بفکر ما تـَرَکـَــــــــند

خالی از مایه اند و چون پُفـَکند

کی عصایند ؟ لایق کـُـــمَکـَند!!

ظاهرا همچو کــــــــوه پشتیبان

در دل اما تهی چو باد کـُنـَکـَند

بیم دارم که گِــــــــــرد شیرینی

خون کرده به شیشه هم ، بمکند

"زخمهایم به طعنه می گـــویند:"

"دوستانت چقــــــدر با نـَمَکـَند"

 

مصطفی معارف 25/4/91 کرج

 



:: بازدید از این مطلب : 263
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 16 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

بمناسبت میلاد دردانه حضرت زهرا ( س )کریم اهل بیت اقا امام حسن مجتبی (ع)

قند مکرر

 

مژده دهم سادات را ، صـــــــــدیقه(س) مادر می شود

روشن به رخسار حسن(ع) ، چــشم پیمبر(ص) می شود

امشب تمام عرشیان جــــــــــــــــمعند در بیت علی(ع)

امشب امین وحی هم ، مهمان حـــــــــیدر(ع) می شود

مریم(ع) بکف عود آورد آسیه(ع) عــــــــــــنبر می برد

حوا (ع)گـُـــــــلاب افشان کند ، چون خانه انور میشود

امشب ملایک صف بصف ، تاجی زگل هریک بکف

امشب ســـــــــــــروش ایزدی بر خانه زیور می شود

امشب مدینه بی قرار، شهـــــــــــر نبی(ص)چشم انتظار

دل ها همه در تاب و تب ، عالم مُـــــــــــنور می شود

امشب پری و انس و جن ، مهمان لطف ذوالجــــــلال

امشب به کام عاشقان ، قند مکــــــــــــــــــررمی شود

صوت خوش افلاکــــــــیان ، رقص و سماع عرشیان

با نور چشم احمدی(ص)، امشب معطر می شـــــــــــود

امشب مدینه غرق نور، امشب زمین غــــــرق سرور

دلها منور از رخِ ، خـــــــــــــــورشید خاور می شود

عیدانه خواهم از تو، ای شمس هدایت مجـــــــــتبی(ع)

آیا مرا پیمانه پر از حـــــــــــــــوض کوثر می شود؟

مصطفی معارف 13/5/91 کرج



:: بازدید از این مطلب : 259
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 14 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

عجـب دلـمان خـوش است ما آدمـها ...

از همان روز اول که به دنیا می آییم دلمان خوش است
دلمان خوش است که مادری داریم که شیرمان می دهد
دلمان خوش است که پدری داریم که می توانیم با موهای صورتش بازی کنیم
دلمان خوش است که همه گوسفند ها و گاو ها و مرغ ها برای شکم ما آفریده شده اند
دلمان به این خوش می شود که زمین زیر پای ماست و آسمان هم
دلمان به قیافه خودمان توی آینه خوش می شود
یا به اینکه توی جیبمان یک دسته اسکناس داریم
دلمان به لباس نویی خوش می شود و به اصلاح سر و صورتی ذوق می کنیم
یا وقتی که جشن تولدی برایمان می گیرند
یا زمانی که شاگرد اول می شویم
دلمان ساده خوش می شود به یک شاخه گل یا هدیه ای که می گیریم
یا به حرف های قشنگی که می شنویم
دلمان به تمام دروغ ها و راست ها خوش می شود
به تماشای تابلویی یا منظره ای یا غروبی یا فیلمی در سینما و شکستن تخمه ای
دلمان خوش می شود به اینکه روز تعطیلی را برویم کنار دریا و خوش بگذرانیم
مثلا با خنده های بی دلیل
یا سرمان را تکان بدهیم که حیف فلانی مرد یا گریه کنیم برای کسی
دلمان خوش می شود به تعریفی از خودمان و تمسخری برای دیگران
یا به رفتنی به مهمانی و نگاه های معنی دار و اینکه عاشق شده ایم مثلا
دلمان خوش می شود به غرق شدن در رویاهای بی سرانجام
به خواندن شعرهای عاشقانه و فرستادن نامه های فدایت شوم
دلمان ساده خوش می شود با آغوشی گرم و حرف هایی داغ
دلمان خوش است که همه چیز روبراه است
که همه دوستمان دارند
که ما خوبیم
چقدر حقیریم ما...
چقدر ضعیفیم ما...
دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران می خوانند و عده ای می گویند، آه چه زیبا
و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند
دلمان خوش است به لذت های کوتاه ... به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود
با شاخه گلی دل می بندیم و با جمله ای دل می کنیم
دلمان خوش است به شب های دو نفری و نفس های نزدیک
دلمان خوش می شود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود
چقدر راحت لگد می زنیم و چه ساده می شکنیم همه چیز را
روز و شب ها تمام می شود و زمان می گذرد
دلمان خوش می شود به اینکه دور و برمان پر می شود از بچه ها
دلمان به تعریف خاطره ها خوش می شود و دادن عیدی
دلمان به اینکه دکتر می گوید قلبت مشکلی ندارد ذوق می کند
و اینکه می توانیم فوتبال تماشا کنیم و قرص نیتروگلیسیرین بخوریم
دلمان به خواب های طولانی و بیداری های کوتاه خوش است
و زمان می گذرد
حالا دلمان خوش می شود به گریه ای و فاتحه ای
به اینکه کسی برایمان خیرات بدهد و کسی و به یادمان اشک بریزد
ذوق می کنیم که کسی اسممان را بگوید
و یا رهگذری سنگ قبرمان را بخواند
و فصل ها می گذرد
دلمان تنها به این خوش می شود که موشی یا کرمی از گوشت تنمان تغذیه کند
یا ریشه گیاهی ما را بمکد به ساقه گیاهی
دلمان خوش است به صدای عبور آدم هایی که آن بالا دلشان خوش است که راه می روند
روی قبر ما
و دلمان می شکند از لایه های خاکی که سنگ قبرمان را در مرور زمان می پوشاند
و اینکه اسممان از یاد بچه ها رفته است
و زمان باز می گذرد
دلمان خوش است به استخوان بودن
به هیچ بودن
به خاک بودن دلمان خوش است
به مورچه ها و موش ها و مارها
ما آدم ها چه راحت دلمان خوش می شود
مثل کودکانی که هنوز نمی فهمند
ما اشرف مخلوقات عالم هستیم و چقدر خوش به حالمان می شود که بگویند ما خیلی خوبیم ... !
و من دلم خوش است به نوشتن همین چند جمله
و این است پایان سایه روشن هستی ...




:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 11 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

یکی از دوستان میگفت که :
يه روز استادمون برگه های ميان ترم تصحيح شده رو آورده بود تا به بچه ها بده، بعد از توزيع اوراق به بچه ها، استاد ميگه : این کيه اسمشو بالا برگش ننوشته؟! خير سرش 16 هم شده ؟
هيشکی جواب نميده! 2 دقه بعد ميگه دست خطشم شبيه خودمه؟!!! اِ این که کليد سؤالاست که!!!!"
استاد برگه ی کليد سؤالات رو هم تصحيح کرده بود به خودش 16 داده بود!!!!!!!!!!

****************************

.یه بار نزدیکی های ونک تو یه ترافیک بدجور گیر کرده بودم یهو انداختم تو یه کوچه فرعی و گازش رو گرفتم ملت هم خیال کردن من بلدم مثل اسب راه افتادن دنبال من!
یکم اینور اونور پیچیدم آخر خوردم به بن بست خیلی ریلکس ماشین
رو ته کوچه پارک کردم رفتم نشستم یه جا، تا نیم ساعت بعد اون ماشینها داشتن سر و ته میکردن که ازکوچه در بیان

****************************

.گوشیمو تو ماشین بابام جا گذاشتم از خونه براش زنگ زدم بهش میگم:
- گوشیم تو ماشینت جا مونده
میدونم
زنگ خورد جواب ندیاااا !
بابام گفت اخه مگه من بیکارم جواب زنگ گوشی تورو بدم؟
... ... گفتم خب حالا چرا عصبانی میشی ، کسی زنگ نزد؟
گفت نه فقط نازی اس داد گفت غروب میاد دنبالت برین بیرون گفتم وقت نداری سرت شلوغه
گفتم واسه چی اینو گفتی ؟
گفت چون قبلش به نسترن قول دادم برین خرید..!

****************************

وقتی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم؛
عجب نقاشیه نکبت…
چه دست فرمون داره توله سگ…
چه صدایی داره کثافت …
چه گیتاری میزنه ناکس…
استاده کامپیوتره لامصب…
عجب گلی زد بی وجدان…
بی شرف کارش خیلی درسته…
دوستت دارم وحشتنـــــاک...

وقتی که میخوایم ناسزا بگیم یا نیش و کنایه بزنیم ؛
برو شازده…؟
چی میگی بامعرفت …؟
آخه آدم حســـابی…؟
چطوری آی کیو…؟
به به استاد معظــــم…؟
کجایی با مرام…؟
آقای محترم…؟
دکتـــر برو دکتـــر …؟

 



:: برچسب‌ها: طنز , نکبت… توله سگ… کثافت , لامصب…ناکس…بی وجدان…بی شرف کارش خیلی درسته…وحشتنـــــاک , , , ,
:: بازدید از این مطلب : 210
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 مرداد 1391 | نظرات ()