نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

درد تنهایی

 

یه حسی داره بم میــــــگه دوباره میشه برگردم

هنوزم عاشقت هستم، اگرسُـــــــرخم اگر زردم

منــــــــــوبا درد تنهایی نذار تنها، تو می دونی

که توگرمای تبهامم بدون گـــــــرمی ات سردم

بیاد روزهایی که من و تو مال هم بــــــــودیم

همه شب های تنهایی روبا یادت سحـــــرکردم

بیاد روزهایی که، کنارت شعــــــــــــر میگفتم

ومیبردی توبا یک خـــــــنده ازجونم همه دردم

اگه گم شم توی چشمات وآروم شم توی دستات

چه فرقی می کنه دیــگه که مَردم یا که نامَردم؟

چه باشی چه نباشـــی، بازهم درقلب من هستی

همیشه با منی، هرچـند در تنـــــهایی ام هر دم

 

 

 

مصطفی معارف 19/12/91 کرج



:: بازدید از این مطلب : 549
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 26 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

معادل فارسی !
به روایت : رضا رفیع
_______________________________________

یک بار به استاد میر جلال الدین کزازی گفتم : استاد ! شما که تمام سعی تان را گذاشته اید که زبان فارسی را پاس بدارید ، از این که نام و نام خانوادگی اتان عربی است رنج نمی برید ؟

استاد مثل کسی که داغ دلش تازه شده باشد ، آهی کشید و گفت : چرا رنج می کشم . ولی وقتی به این موضوع فکر می کنم که معادل فارسی آن می شود : « سردار شکوه آیین زغال فروش » ، ترجیح می دهم که به میر جلاالدین کزازی بسازم ، و از خیر معادل فارسی آن بگذرم !

 

به نقل از سایت ایرافتا ( شاعران فارسی زبان )



:: بازدید از این مطلب : 903
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

 

ذهن مسئله پرداز

 

باید سکـــــــوت پیشه کنم بعد از این دگر

خون جگــــربه شیشه کنم بعد از این دگر

باید برون ز کاســــــه کنم چشمهای خود

دندان برون ز ریشه کنم بعد از این دگـر

چشمــــــــــــــــم به اتفاق و وقایع ببندم و

فکـــــــر فروش گیشه کنم بعد از این دگر

باید زبان خود بـِـبـُـرم، یا چــــــــو ابلهان

صحبت چنان کلیشه کـــنم بعد از این دگر

فرهاد اگر به جای سخــــن تیشه می زند

بر فـرق خود دو تیشه کنم بعد از این دگر

آهوی ذهن مسئله پرداز خـــــــــــویش را

چـــــندی برون زبیشه کنم بعد از این دگر

یارب چگــــــــــونه منطق انصاف زیر پا

وانگه وضـــو همیشه کنم بعد از این دگر؟

گوشی که نیست تا شنود حرفی از حساب

آیا سکـــــــوت پیشه کنم بعد از این دگر؟؟

 

مصطفی معارف 6/12/91 کرج

 



:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 14 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

سارق اشکهای من

 

درد یارم، زجنس دردم نیســـــــت

رنگ رویش به رنگ زردم نیست

سخنش سرد ومنجـــــــــــــمد، اما

در کنارش نه!!،هیچ سـردم نیست

سارق اشکــــــــــــــهای من گم شد

اشکهایی که گــــــریه کردم نیست

صبح تا شب به غـُـــــصه مشغولم

فرصتی تا کمی بگــــــــردم نیست

با توجـــــــــــــــــه به حس حساسم

حس این دم چو حس هر دم نیست

اخـــــــــــتصاص زبان برای نبرد

اصطلاحی که در نبردم نیســــــت

بی خیالم ز ترس ِتهـــــــــــــدیدات

حس اینکه کنند طردم، نیســــــــت

درد من درد سفـــــــره های تهیست

درد یارم، زجنس دردم نیســـــــت

 

مصطفی معارف 7/12/91 تهران



:: بازدید از این مطلب : 500
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف
داستانک( عاشق ابدی‌ )
این داستان رو امیر خان تتلو نوشته راستش خود من هم همیشه ایشون رو یه خواننده رپ میشناختم ولی با خوندن این داستان قشنگ نظرم بکلی تغییر کرد من اصوال از رپ خوشم نمیاد و از امیر جان هم ...ولی این داستان رو که خوندم خیلی منو تکون داد و نظرم راجع بهش اساسی تغییر کرد
یه روز یه جوونی‌ دور از جون شما تصادف می‌کنه و ضربه مغزی میشه :( بعد از عمل مغزی اون دوباره به هوش میاد ولی‌ با این تفاوت که از اون به بعد پسر وقتی‌ میخوابید ادامهٔ خواب دیشب رو میدید ! اوضاع کاملأ فرق کرده بود چون اون دیگه ۲ تا زندگی‌ داشت ! وقتی‌ میخوابید اونور بیدار میشد و هر شب و هر شب ادامهٔ خواب‌های دیشب ! تا اینکه پسر توی زندگیه داخل خوابش عاشقه یک دختر میشه !

اون انقدری عاشق بوده که دوست داشت بیشتر وقتش رو تو خواب با عشقش بگذرونه !

تو زندگیه داخل خواب تلاش میکنه برای رسیدن به دختر : ورزش ، کار و سختی برای هدف که اون هدف چیزی نبود جز عشق ! سعی‌ میکنه بخاطر دختر آدم موفق ،سالم و خوبی‌ باشه و میشه !

ولی‌ تو زندگیه واقعی ... ! مصرف مواد و قرص خواب ! دوست داشت بیشتر وقت رو بخوابه که بره اون ور پیش دختر ولی‌ غافل از اینکه اینجا داره ذره ذره آب میشه !

پسر از خانواده ترد شد ! همهٔ دوستاش رو از دست داد ! پخشه خیابون‌ها تو خرابه ها :( داشت از خیابون رّد میشد دوباره تصادف کرد !

این‌بار وقتی‌ چشماش رو باز کرد تو آغوش عشقش بود سالم و موفق ! پسرک از دنیا رفته بود ولی‌ نمی‌دونست که اگه از دنیا بره، میره درست همونجا که دلش میخواست چون اگه می‌دونست خیلی‌ قبل تر خود کشی‌ کرده بود ولی‌ اون باید میموند و توشه جمع میکرد که حالا که نیست همونجا باشه که میخواد ! امیدوارم که خدا رفتگانتون و بیامرزه و همهٔ کسائی که از دست دادین الان جایی باشند بهتر از اینجا ! عاشقتونم ♥


:: بازدید از این مطلب : 493
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 5 اسفند 1391 | نظرات ()