شعر
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

کوچه بن بست

سالها بود که سرگـــــــــشته و حیران بودم

سر هر کوچه و برزن همه پرســــان بودم

تا تورا در پس یک کوچه بن بست وشلوغ

دیدم وشاهـد آن بوســـــــــــــــه پنهان بودم

       * * * * * * * * * *

چند سالی است پس ازدیدن آن صـحنه زشت

شده ام ساکـن بیغـوله گلــــهای بهشــــــــت

تا تورا در پس یک کوچـه بن بسـت وشلوغ

شاید آرام ببینـم که کـــنی نقـش به خشـــت

 * * * * * * * * * *

سالها بعد به دوری تو عادت کــــــــــــردم

به سر انگشت ادب بیت ، تلاوت کـــــردم

تا تورا در پس یک کوچـه بن بسـت وشلوغ

دیدم آنگه زتو اعــــــلام برائت کـــــــــــردم

* * * * * * * * * *

سالها پیش که پر شـــــور و جوان تر بودم

شهر را در طلبت کوی به کــــــــو پیمودم

تا تورا در پس یک کـوچـه بن بسـت وشلوغ

همچو کوهی پراز احساس به دل افـــزودم

تقدیم به همه عزیزای خودم این جدید ترین کارمه واسه شمایی که همیشه بیادتونم و دوستون دارم.

قربون همه تون.         مصطفی

اگه خوشتون اومد یا اینکه نظری داشتین باور کنین خیلی خوشحال میشم برام کامنت بزارین و بهم بگین

 

 





:: بازدید از این مطلب : 410
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : شنبه 21 خرداد 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: