چه دخیلها که بستم !!!
به تلافی نگاهت ، غم کـــــــهنه را شکستم
به امید دیدن تو چـــــــــــــه دخیلها که بستم
همه شـــــب نشسته ام تا برسد ز تو، پیامی
به خیال کامیابی ، ســـــــــــر راه تو نشستم
چو فرشته صـــــــورتستی زتو دیده برندارم
نه طعامی و نه آبی ، به دم تو زنــــده هستم
زتمام خــــوبرویان ، دل و دیده هر دو کندم
زپری رخان بریدم ، زفــــــرشته ها گسستم
به تمام قد پریدم ، که مگــــــر به حلقه کوبم
به امید آنکه شاید برسد به حــــــــــلقه دستم
به گمانم آنچــــه گفتم ، همه مدح توست اما
چه کنم که رفته از یاد دگـــــــر ، بلی الستم
همگان به میگساری و وصال یار مست اند
من ِدلســــــــــپرده اما به نظاره ی تو مستم
مصطفی معارف 17/7/91 کرج
:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1