نوشته شده توسط : مصطفی معارف

                                     یک حنـجره یِ پر از شــــــقا یق

 

پیوسته ، تمام عمر ، عاشــــق بودم

در عشقِ تو، شایســـته و لایق بودم

در یای محــــــبتت به ژر فای زمان

در بحر تو غوطه ور، چــو قایق بودم

عشاق تو را ، سنــــــگ صبوری باید

من معتمدِ، همه ســــــــــــلایق بودم

از کــــودکی ام خاطره ی بازی نیست

انــــــــگار، که من مرگِ حقایق بودم

چون شمع ، که می سوزد و می ریزد اشک

یک حنـجره یِ پر از شـــــقایق بودم

هر جا که زتو، ذکــری و یادی کردند

انگــــــــشت نمایِ آن ، خلایق بودم

عمری که نکرده ام !!!!!، به پایت سر شد

یک عمر تو را ، عاشـق و صادق بودم

دلدادگی ات ، مرا چنان آهن کــــرد

آن سان ، که به مشکلات ، فائق بودم

   مصطفی معارف12/7/90 تهران

 



:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : شنبه 16 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

            انتخابات  و دیگر هیچ...........

 

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد.
. فرشته گفت:
«خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سياستمدار گفت:
«مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»

فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده،
شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید.
آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»

سياستمدار گفت:
«اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»

. فرشته گفت::
«می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند.
پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد.
زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار
 آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از
دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند.
آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی
قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و
حسابی سرگرم شدند.
همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و
 شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند.
شیطان هم در جمع آنها حاضر شد  وشب لذت بخشی داشتند..
به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت.
راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد.
در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد،
به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند.
سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت،
گرچه به خوبي روز اول نبود. 

بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟

سياستمدار گفت
«خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم..
حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»

بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد.
وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید،
پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند
هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند.
سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید:
«انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟
 آن سرسبزی ها کو؟
ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...»

شیطان با خنده جواب داد:

«آن روز، روز انتخابات بود ، اما امروزتو ، دیگر...رای داده‌ای...».

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: انتخابات , رای , سياستمدار , فرشته , بهشت , شیطان , جهنم , ,
:: بازدید از این مطلب : 292
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : دو شنبه 11 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

خانه تکانی دل

 

چرا در کوی نامردان ،نشان از مرد می گیری ؟

سراغ راد مردی را، تو از نامرد می گــــیری ؟

در این دارالشــــــــفا  گر باشدت امید بهبودی

چرا از سبز رو گردان، سراغ از زرد می گـیری؟

    دراین بازار بی برگی ،که مغبون بودنت شرط است (1)

کـــــــلام گرم قرآن را چرا دل سرد می گیری ؟

در این دود و دم تهران چرا گم گشته مقصودی ؟

نشان شهریاران را ، ز ورد آورد می گــــیری ؟

بیا ، خانه تکانی کن شبی! بیغــــــوله ی دل را !

سراغ خانه ی خورشید ، از شبگرد می گیری ؟

آگر جویای عشقی دیده بر خاک مطـــهر زن ! !

محبت های کاذب ! هر کسی آورد ، می گیری ؟

رها از درد و غم باشد طریق اهـــــــــل آرامش

در این آرامش مطلق چرا سر درد می گیری ؟

مسیر زهد و تقوا را ، به مژگـــان رُفت بایستی

چرا با کهنه ی کینه ، از این ره گرد می گیری ؟

اگر در جمع مســتانش، بیادت بود و راهت بود

سقاهم ربهم را از زبان فــــــــــــرد می گیری

1-      اشاره به سوره مبارکه والعصر

                    مصطفی معارف 8/7/90 تهران

 

 



:: برچسب‌ها: خانه تکانی ,
:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

قابل توجه ریاست محترم جمهور

دولتمردان عزیز !!!

نظر به موفقیت روز افزون دشمن در جبهه بدنام کردن دولتمردان ! خوشنام ! وزحمتکش نظر تان را به چند پیشنهاد جلب می نمایم .

1-      از آنجا که این فرزندان خدوم تمام وقت و پتانسیل خود را در راه خدمت به این ملت غیور مصرف می نمایند پیشنهاد میشود:

الف)  بودجه کشور را بطور کاملا عادلانه ! بین اعضای کابینه تقسیم نمایید تا اولا : دولتمردان نیازشان به این چندر غاز ( 3000 میلیارد تومان ) مرتفع وعلاوه بر فراقت بال از  نیاز های معیشتی ، به اعتلای فرهنگ والای ساده زیستی پرداخته و ثانیا : مورد هجمه رسانه های بیگانه !!!!!!( داخلی و درونی و گاهی هم بیرونی ) قرار نگرفته که متهم به خدای ناکرده اختلاس از شبکه بانکی گردند .

ب)   چنانچه امکانات فوق تکافوی نیاز های زحمتکشان کابینه را نداد ، چنانکه شاعر می فرماید:

کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما ؟

میتوانید از طرق دیگر این نیازهای اساسی را تامین نمایید مثلا : استقراض یا فروش اوراق قرضه که در این راستا فروش بخشهایی از دریای خزر  که بلا استفاده مانده ودر روی نقشه هم دیگر کسی سراغ آنها را نمی گیرد ، میتواند کار ساز باشد.

2-      برای مقابله با دشمنان یاوه گو پیشنهاد میشود که با لطایف الحیل آنها را به داخل کشور فرا خوانده و در یک اقدام کاملا انقلابی آنها را برای دریافت وام به بانکها فرستاد برای بهتر اجرا کردن این عملیات میتوان از دختران ایرانی که در کشورهای حوزه خلیج فارس برای دریافت پول اقدام به تن فروشی میکنند!!!!!! نیز به عنوان عروس استفاده کرد و دشمن را برای دریافت وام ازدواج به بانکها فرستاد تا پوزه آنها به خاک مذلت مالانده شود.

ادامه پیشنهادات  اگر زنده بودیم  و خدا خواست بزودی ....

 



:: برچسب‌ها: ریاست جمهوری , اختلاس , تن فروشی , دولتمرد ,
:: بازدید از این مطلب : 351
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

دستور العمل کسب درآمد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی به زبان ساده - بدون زحمت بدون درد و خون ریزی!!!!! - موفقیت تضمینی!

آیا به ۳۰۰۰ میلیارد تومان پول در کوتاهترین زمان ممکن نیاز دارید؟ نگران نباشید فقط دستور العمل زیر را اجرا کنید:

روش کار:

اول باید سر از LC  در بیاورید. LC  مخفف Letter  of  Credit  است که به "اعتبار اسنادی" در زبان فارسی ترجمه شده است. وقتی شما به عنوان خریدار قصد خرید بزرگی را دارید مثلا می خواهید برای یک شرکت فولاد ماشین آلات و تجهیزات  بخرید سوال این است که اول باید مبلغ خرید را بپردازید یا اینکه مبلغ را بعد از تحویل جنس به فروشنده پرداخت کنید.

فروشنده از شما به عنوان خریدار می خواهد که ابتدا کیسه را شل کرده و پول را پرداخت کن اما شما هم به عنوان خریدار می گویی شرمنده!  اگر من این مبلغ بزرگ را پرداخت کنم چه تضمینی وجود دارد که جنس را به من تحویل بدهی! اینجور خرید ها با چک و سفته نمی شود و البته شر خر هم به کار نمی آید! حالا اگر فروشنده در خارج از کشور نشسته باشد قضیه حسابی پچیده تر هم می شود.

 در اینجا سیستم بانکی به کمک خریدار و فروشنده می شتابد به این صورت که بانک معتبری از طرف فروشنده و بانک دیگری از طرف خریدار تضمین تحویل جنس و پرداخت مبلغ را انجام می دهند. ما همه عادت داریم که به بانک اعتماد کنیم چون فکر می کنیم در بانک ها آنقدر پول هست که نیازی به خوردن پول ما ندارند! روش کار ساده است بانک در کشور خریدار پول را از او می گیرد و به بانک دیگر در کشور فروشنده اعلام می کند که اگر مدارک و اسناد مبتنی بر وجود، صدور و حمل جنس به بندر یا شهر مورد درخواست خریدار را به او تحویل دهد و خریدار دریافت جنس را تایید کند در مدت مثلا یک هفته کل مبلغ توافق شده را به بانک در کشور فروشنده خواهد فرستاد تا به حساب فروشنده واریز شود و برود برای خودش حالش را ببرد! 

حالا سوال این است که چطور می توان به این روش کسب درآمد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی کرد؟  کاری که باید بکنید این است ، که از خریدار پولش را بگیرید، با یک فروشنده در جای دیگر دنیا هماهنگی کنید یک بانک هم در کشور فروشنده پیدا کنید و با بانک خریدار هم قرار هایتان بگذارید. البته همه چیز را رک و پوست کنده حالیش کنید که قرار است چه کاری انجام دهد و چقدر گیرش بیاید تا بعد ها دبه نکند! کافی است که  تمام این مجموعه تفاهم داشته باشند و حرف همدیگر را بفهمند، یا از یه آبشخور آب بخورند آن وقت کار تمام است، حالا بنشینید و پولهایتان را بشمارید. اسناد را مبادله می کنید اما جنس را نه! حق حساب بانک فروشنده، بانک خریدار، فروشنده و خریدار و سازمان های واسط را بپردازید و بدون خرید جنس کلی پولدار شوید.  در بعضی از کشور ها LC داخلی هم می توان باز کرد یعنی خریدار و فروشنده هر دو در یک کشور هستند در این صورت کار آسان تر است و طرف شما زبان آدمیزاد!!!!!!!!!! بلا نسبت را هم خوب می فهمد.

        توصیه های روانشناختی:

  هول نشوید و بلافاصله پس از اینکه اولین مبلغ کلان گیرتان آمد اقدام به خوشگذرانی های تابلو نکنید ممکن است دوستانتان بفهمند و آن وقت از سهمیه ی شیرین شما کاسته شود! نیازی به عذاب وجدان نیست یادتان باشد که شما به ۳۰۰۰ میلیارد تومان پول نیاز دارید پس باید زحمت بکشید. آرام و با وقار باشید. طوری رفتار نکنید که دنیا به کامتان شده. وقتی دوستی از شما پرسید چه خبر؟ بگویید: ای بد نیست، سخته ولی می گذرونیم! ساده بپوشید. از خندیدن زیاد بپرهیزید. وقتی می شنوید کارگران یک کارگاه یا شرکت شش ماه است که حقوقشان پرداخت نشده احساس ناراحتی کنید چون ممکن بود شما هم مثل آنها باشید!! یا اگر شنیدید که خانواده ای برای امرار معاش به کارهای ....... تن داده شدیدا متاثر شوید ریختن چند قطره اشک هم جایگاه شما را مستحکم تر میکند !!.همچنین با طرف های درگیر در کارتان هم خیلی جدی باشید. مثلا اگر یکی ازکارمندان بانک هایی که با آنها کار می کنید وسط کار درخواست سهم بیشتری از آنچه که قبلا توافق کرده اید داشت خیلی محکم جلویش بایستید و حالیش کنید تا پایش را از گلیمش دراز تر نکند. مهم این است که هرگز احساس گناه نکنید بلکه باید طلبکار باشید!

        توصیه های جامعه شناختی:

در کار های عام المنفعه شرکت کنید البته طوری پول نریزید وسط که بقیه شک کنند! از ثروتمندان و سرمایه داران بدتان بیاید. این ضرب المثل را به کرات به کار بندید که: هر که افزون شود مالش یا خودش دزد بوده یا پدرش!البته در آثار متقدمین خاله اش هم وارد شده شما به عمه اش هم میتوانید استناد کنید . اگر فرصت سخنرانی در یک مکان عمومی را پیدا کردید از فقر و بی عدالتی بگویید از اینکه چرا این همه اختلاف طبقاتی وجود دارد؟ چرا فقیر ها روز به روز فقیر تر و ثروتمندان ثروتمند تر می شوند. بهتر است چند مثال هم همیشه آماده داشته باشید. کارتون "رابین هود" را که یادتان هست؟ تصور اینکه "رابین هود" خودش دزد ثروتمندی باشد غیر ممکن است. از مدیریت دیگر مدیران موفق هم میتوانید کلی ایراد بگیرید و آنها را به سوء مدیریت متهم کنید . پس باید رفتار اجتماعی شما مثل این شخصیت باشد تا بتوانید آرام و بی دغدغه اسناد را تبدیل به پول کنید بدون اینکه جنسی مبادله کنید. پولهایتان را بشمارید و به پولدار ها ناسزا بگویید چون اگر آنها هم فقیر بودند لازم نبود شما اینقدر به زحمت بیفتید و خودتان را به آنها برسانید!

        اگر گیر افتادید:

  باز هم هول نشوید! مگر شما چکار کرده اید؟ تازه این شما نبوده اید که اختلاس کرده اید. اصلا کدام اختلاس؟ این حرف ها خنده دار است. مگر می شود مبلغ به این بزرگی جابجا شود و کسی متوجه آن نشود؟ همین جوان های تازه ازدواج کرده را به عنوان شاهد خود قرار دهید تا بگویند که برای مبالغ ناچیز چقدر سیستم بانکی سخت گیر است چه رسد به ۳۰۰۰ میلیارد تومان! نه آقا مگر شوخی است؟

 از استعفا، اعتراف و طلب بخشش بپرهیزید، چون در آن صورت راهی جز محکوم کردن شما باقی نمی ماند.  نگران نباشید درست می شود، محکم باشید، اینکه دو قورت شما باقی باشد کافی نیست باید نیم را هم به آن اضافه کنید پس دو قورت و نیم تان باقی باشد! 

         معرفت داشته باشید:

اگر همه چیز به خوبی پیش رفت حق الزحمه ی ما را هم بپردازید. رعایت حق مولف نشانه ی شخصیت شماست. حتی شما دوست عزیز! 

نتیجه اخلاقی :

از ظریفی پرسیدند: بانک صادرات

گفت : هرجا سخن از اختلاس است نام بانک صادرات میدرخشد!!!!!!!!



:: برچسب‌ها: اختلاس , یک اختلاس ناقابل , ,
:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 مهر 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

 گذرعمر

 

آسمان می گرید

شاخه ها می خندند

و در این بین گلی پژ مرده

خاطراتش را با

اشک و حسرت به زمان می دوزد

بلبلی نعره زنان می گرید

و تو آرام آرام ، خواب خوش می بینی

پسری توپش را

 به زمین می کوبد

گربه ای در پی موش ، می دود تا پستو

دختری رخت عروسکها را می شوید

صف نان تازه

ازدحام مترو

واعظی بر منبر

پیر مردی غمگین 

با صدایی خسته

: (بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین)

 مصطفی معارف 20/6/90 تهران 



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 

 هوالحق

  

   به رخسار گل نرگس زهرا (س) صلوات

می شود جمعه ی این هفته ی ما

آخرین جمعه ی بی گل باشد

شاید این جمعه شود ، دیدن رویش حاصل

شاید این حمعه شود ،  ماه ولایت کامل

جمعه ی بعد به لطف و کرم حضرت حق

زیر نور کرمش

نفسی از سر کیف

نفسی از سر شوق

نفسی از سر بی دلهره گی

نفسی با دل خوش

نفسی با نفسش خورده گره

 ودل از شوق وجودش سر شار ......

دیده ها باز کنیم

 شور آغاز کنیم

که خدایا کرمت را همه شکر

و شقایق ها با  ژاله ی سرخ

دم بگیرند همه ..............

که به رخسار گل نرگس زهرا (س) صلوات

اشک شوقم به ورق می ریزد

سینه ام از طپش شوق ظهور

دکمه از پیرهنم می چیند

نفس از سینه ی من سخت برون می آید

دیده ام شاهد روئیای زمان است که ، بر سر آمد

آرزویی که پدر با آهش

مادرم با اشکش

همه ی مردم شهر

به سحر های صیام

سینه می سوزانند

و من اکنون مبهوت......

محو دیدار جمالی هستم

که زمان منتظر دیدن اوست

که جهان منتظر دیدن و بوییدن اوست

...............................................................

سینه ها چاک کنید قلبها پاک کنید

انتظار همه عالم سر شد

چشم بیدار عدالت تر شد

 ..... ومن از سر خوشی این دیدار

 به خودم می بالم ..................

می شود جمعه ی این هفته ی ما

آخرین جمعه ی بی گل باشد

شاید این جمعه شود ، دیدن رویش حاصل

شاید این حمعه شود ،  ماه ولایت کامل

                                                                      مصطفی معارف 14/6/90 ساری

 



:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

 طرح انتخاب دوست پسر و دوست دختر!

  آن دسته از کسانی که خجالت می کشند ونمی توانند دوست دختر و دوست پسر پیدا کنند. یا داداش ویا پدر رو مادرشان نمی گذارند  و        گیر می دهند! یا اینکه کسی آنها را به خاطر زشتی چهره و موقعیت انتخاب نمی کند! و یا اینکه پول ندارند و غیره ، در این طرح شرکت کنند.

    نویسنده وبلاگ روتین های یک طلبه در جدیدترین مطلب خود نوشت:
   ***مژده! *** مژده! *** بشتابید...

  آن دسته از کسانی که خجالت می کشند ونمی توانند دوست دختر و دوست پسر پیدا کنند. یا داداش ویا پدر رو    مادرشان نمی گذارند و گیر می دهند! یا اینکه کسی آنها را به خاطر زشتی چهره و موقعیت انتخاب نمی کند! و یا اینکه پول ندارند و غیره ،  در این طرح شرکت کنند.
شما با کمترین هزینه صاحب دوست دختر و دوست پسر می شوید.
  فواید این طرح:
  ۱- هیچ کس نمی تواند جلوی شما را بگیرد!
  ۲  - هیچ کس اصلا نمی تواند شما را ببیند!
  ۳- با دوست پسر و دوست دخترتان به هر نقطه از ایران وجهان که دوست دارید، می توانید سفر کنید.
  ۴- وسیله ایاب و ذهاب هم منحصر به فرد می باشد!
  ۵- دست برادر و پدر و مادر هم به شما نمی رسد و شما می توانید در عین حال آنها را دیده و به آنها پوزخند هم  بزنید!
  ۶- هزینه موبایل و پیامک شما به صفر می رسد!!!
  ۷- از گشت ارشاد هم خبری نیست!
  و مزایای دیگر...
  مراحل اجرای طرح:
  بسیار ساده است؛
  یک عدد پاره آجر یا آهن پاره را برداشته و به نقطه مشخصی در کله خودتان بکوبید درحدی که کاملا نمرده و به  حالت " کما " بروید. شما در این حالت  راحت و آسوده با دوست دختر و دوست پسر خود ارتباط برقرار خواهید کرد، با  شرایطی که بالا عرض کردم. به همین سادگی!
ما برای عملی بودن طرح خود توصیه می کنیم از سریال "5 کیلومتر تا بهشت" شبکه 3 دیدن فرمایید.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
  بعضی از این سریال های صدا سیما دیگه گند همه چیز رو درآوردن!
  با این فیلم ها و سریال ها ارتباط دختر و پسر رو تو این دنیا خوب خوب جا انداختید که دست شما درد نکنه، شما رو  به جان مادرتون دیگه با عالم قبر و احتضار و برزخ بازی نکنید...یا لا اقل ایجور بازی نکنید
  از طرفی؛ این پسره که اینقدر با حیا بوده که به دختره نگفته دوسش داره، و آدمی متشرع بوده ، چرا روحش اینقدر   پررو هست؟؟؟ بی خود نیست که بلا نسبت شما میگن "

                                     ای تو اون روحت! "



:: برچسب‌ها: روح-تواون روحت-دوست دختر - دوست پسر ,
:: بازدید از این مطلب : 315
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

                                                 باران باده

 

می بارد از دو چشمم ، باران باده امشب

جامی دگـر بنوشان ، براین فتاده امشب

راهی دراز باشد ، تا کـــوی نیک نامان

یا رب چــگونه پویم ، ره را پیاده امشب

زان یار دل نوازم ، کــی میتوان بریدن

گویی فرا رسیده ، مـــرگ اراده امشب

دیشب به منبری شیخ ، تکفیر باده  میکرد

خورشید رو گرفت از ، دارالعباده امـــشب!

بر سر سبو بگیرم ، با چارده ستــــــاره

شاید که پر بگیرد ، این پرگشاده امشب

آتش بزن به جانم ، زان باده ی نـهانت

ساقی به من بنوشان، جامی زیاده امشب

امشب بچرخ چرخان، جامی دگر بچرخان

منگر که ناتوان است، این ایستاده امشب

باران رحمت امشب ، از آسمان قدر است

می بارد از دو چشمم ، باران باده امشب

                                              التماس دعا   مصطفی معارف 28/5/1390 کرج



:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : پنج شنبه 3 شهريور 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی معارف

دور دنيا به صورت پياده در چند ساعت پيموده مي شود؟
اگر بتوان هر ساعت 3200 متر پياده روي كرد چقدر طول مي كشد تا دور دنيا را پياده بپيماييد؟
سئوال مشكلي است.
همانطور كه مي دانيد در بعضي مناطق كه پياده روي مي كنيد به درياها هم برخورد مي كنيد ولي فرض مي كنيم يك پل روي خط استوا وجود دارد.
محيط زمين در خط استوا 24902 مايل است.
اگر هر ساعت 2 مايل پياده روي كنيد و هر روز 12 ساعت.
24902 مايل خط استوا را تقسيم بر 2 مايل مي كنيم مي شود 12451 كل ساعتهايي كه بايد پياده روي كرد كل ساعت را بر 12 تقسيم مي كنيم تقريباً مي شود 1038 روز پياده روي.
1038 روز را بر تعداد روزهاي سال 365 تقسيم مي كنيم حدود 2 سال و 8 ماه مي شود.



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 5 تير 1390 | نظرات ()